با سلام خدمت اعضای خانواده بزرگ به سوی نور...
مطالبی درباره اشتباهات فکری و شناختی انسانها در کتابی می خواندم که بسیار جالب بودند و حدس زدم برای قرار گرفتن روی سایت، به اندازه کافی کاربردی و پرمغز هستند. همه این مطالب از کتاب نظریه های روان درمانی و مشاوره، اثر ریچارد اس. شارف و ترجمه مهرداد فیروزبخت انتخاب شده اند. ناشر این کتاب هم موسسه خدمات فرهنگی رسا می باشد.
در این قسمت به برخی از عقاید نامعقول اشاره می کنیم که توسط آلبرت الیس(متولد سال 1913، شهر پیتسبورگ) ، بنیان گذار و توسعه دهنده رفتار درمانی عقلانی هیجانی، بیان شده اند.
الیس به برخی از عقاید نامعقول اشاره می کند که نشانگر ناراحتی یا نرسیدن به هدف ها هستند:
- 1. اعتقادات نامعقول درباره کفایت و موفقیت: چون خیلی دوست دارم در تمام دروس نمره بیست بگیرم پس حتما باید در تمام دروس نمره بیست بگیرم و عملکردم عالی باشد.
- 2. اعتقادات نامعقول درباره عشق و تایید: چون خیلی دوست دارم او عاشقم باشد پس حتما باید تایید او را تحت هر شرایطی جلب کنم.
- 3. اعتقادات نامعقول درباره مظلوم واقع شدن: چون خیلی دوست دارم فلانی ملاحظه ام را بکند و با من عادلانه رفتار کند، پس حتما باید تحت هر شرایطی و همیشه ملاحظه ام را بکند و با من عادلانه رفتار کند چون من همیشه ملاحظه اش را می کنم و با او عادلانه رفتار می کنم.
- 4. اعتقادات نامعقول درباره آرامش و امنیت: چون امنیت، آرامش و زندگی رضایت بخش را خیلی دوست دارم پس باید همیشه زندگی رضایت بخش و راحتی داشته باشم.
اینها فقط برخی از عقاید نامعقول هستند. به نظر الیس هرچه این عقاید فراوان تر باشند، انسان در برابر اختلال روانی آسیب پذیرتر می شود(شارف، ریچارد اس،1392: 306).
·
در این قسمت به برخی از تحریف های شناختی اشاره می شود که توسط آرون بک( متولد سال 1921)، مبدع شناخت درمانی بیان شده اند:
1. تفکر دو مقوله ای: وقتی اینگونه فکر می کنیم که امور یا باید دقیقا مطابق میل ما باشند یا شکست خورده ایم، در واقع درگیر تفکر دو مقوله ای یا همه یا هیچ شده ایم. دانشجویی که می گوید: اگر نمره 20 نگیرم، تنبل هستم، درگیر تفکر دو مقوله ای شده است. وی نمرات 15 و 12 را نشانگر تنبلی می داند و از آنها خشنود نمی شود.
2. مشاهده گزینشی: گاهی اوقات انسانها برای تایید تفکر منفی یا افسرده خویش برخی عقاید یا حقایق را انتخاب می کنند. برای مثال یک بازیکن بیسبال که چند ضربه خوب زده و بازیکن خوبی است روی خطایش متمرکز می شود. به این ترتیب وی به طور گزینشی روی یکی از وقایع بازی تمرکز کرده تا نتایج منفی بگیرد و احساس افسردگی کند.
3. استنباط دلبخواهی: استنباط دلبخواهی یعنی نتیجه گیری هایی که شواهد و حقایق آنها را تایید نمی کنند یا حتی نقض می کنند. استنباط دلبخواهی دو نوع است: فکرخوانی و پیش بینی منفی. فکرخوانی اشاره به این موضوع دارد که بعضی انسانها فکر می کنند میدانند دیگران در مورد آنان چه فکری می کنند. برای مثال شخص ممکن است نتیجه بگیرد که دوستش دیگر او را دوست ندارد چون با او برای خرید نمی آید. این در حالی است که دوست وی به دلایل متفاوتی می تواند با او به خرید نیاید. فرد در پیش بینی منفی معتقد است اتفاق بدی خواهد افتاد هرچند که شواهدی برای تایید نظرش ندارد.
4. فاجعه سازی: در این تحریف شناختی، انسانها در مورد رویدادی مهم اغراق می کند و از آن یک رویداد وحشتناک می سازند. افکاری چون« می دانم وقتی با مدیر منطقه صحبت کنم حرف احمقانه ای می زنم که موقعیت کاری من را به خطر خواهد انداخت»، باعث می شوند یک جلسه مهم به یک فاجعه تبدیل شود.
5. تعمیم افراطی: انسانها گاهی بر اساس چند رویداد منفی، تعمیم افراطی می دهند و فکرشان را تحریف می کنند. برای مثال، یک دبیرستانی ممکن است بگوید« چون امتحان جبرم را بد دادم پس در امتحان حساب هم موفق نخواهم بود». یا ممکن است کسی بگوید« چون آلفرد و برتا از من عصبانی شدند پس دوستان دیگرم دوستم نخواهند داشت و کاری برای من نخواهند کرد».
6. برچسب زدن و برچسب نادرست زدن: گاهی برچسب زدن بر مبنای برخی اشتباهات و خطاها باعث می شود نظری منفی در مورد خودمان پیدا کنیم. کسی که در معاشرت با آشنایان خویش تجربه های منفی داشته ممکن است نتیجه بگیرد« من آدم دلنشینی نیستم. من بازنده ام». در حالی که باید به خودش بگوید« من از صحبت کردن با هریت احساس خوبی نداشتم». در این تحریف شناختی، انسانها حس نادرستی در مورد خودشان یا هویتشان پیدا می کنند. در اصل برچسب زدن و برچسب نادرست زدن نمونه ای از تعمیم افراطی است که روی خودپنداره اشخاص تاثیر می گذارد.
7. بزرگ نمایی یا کوچک نمایی: انسانها گاهی اشکالات را بزرگ و نقاط قوت را ناچیز جلوه می دهند. به همین دلیل نتیجه گیری هایی می کنند که موید احساس حقارت یا افسردگی آنها است. مثال بزرگنمایی، ورزشکاری است که دچار کشیدگی عضله شده و به خودش می گوید« نمی توانم در بازی امروز حاضر باشم. احتمالا عمر ورزشی من به سر آمده است». وی در حالت کوچک نمایی ممکن است به خودش بگوید« اگرچه امروز خوب بازی کردم ولی این کافی نیست. من هنوز در حد و اندازه های خودم نیستم». در هر دو حالت این ورزشکار احساس افسردگی می کند.
8. شخصی کردن: در تحریف شناختی شخصی کردن، رویدادی را که ربطی به ما ندارد به خودمان ربط می دهیم. نمونه های آن عبارتند از « هر وقت می خواهم بروم پیک نیک، باران می گیرد» و « هر وقت می خواهم خرید کنم خیابان ها شلوغ است». ولی باران و ترافیک تحت کنترل ما نیستند. البته وقتی از این افراد توضیح بیشتری می خواهیم می بینیم هر وقت خواسته اند پیک نیک بروند، باران نمی باریده و هر وقت می خواسته اند خرید کنند خیابان ها شلوغ نبوده است.