یافته های جدید دانشمندان علوم دریایی نشان می دهد، ماهی های زیبای کوچک می توانند برای فرار از دست شکارچیان، نقطه "چشمی" بزرگ تری را در باله عقبی خود رشد و اندازه چشم واقعی خود را کاهش دهند.
قورباغه ی سمی طلایی: در کلمبیا یافت می شود. این قورباغه 1.5 اینچی کوچک ، سمی ترین موجود زنده شناخته شده است.سم آن روی پوستش قرار دارد و هر چیزی که آن را بخورد، فوراً از پا درمیآید. هر کدام از این قورباغه یک میلیگرم سم روی پوست خود دارد که برای کشتن 10000 موش و یا 10 تا20 انسان کافیست.
زنبق مرگ:برگ های آن ممکن است با پیاز وحشی اشتباه گرفته شود.در آمریکای شمالی و سیبری یافت میشود و برای انسان و حیوانات خطرناک است.اثر سم آن با سوزش لب ها شروع میشود و کاهش ضربان قلب و دمای بدن ،کما و پس از آن مرگ را به همراه دارد.
فلسفه چيست؟
واژه فلسفه
واژه فلسفهphilosophy يا فيلوسوفيا كه كلمه اي يوناني است، از دو بخش تشكيل شده است:
فيلو به معني دوستداري و سوفيا به معني دانايي.
اولين كسي كه اين كلمه را به كار برد، فيثاغورس بود. وقتي از او سئوال كردند كه: آيا تو فرد دانايي هستي؟ جواب داد:نه، اما دوستدار داناييفيلوسوفر هستم.
بنابراين فلسفه از اولين روز پيدايش به معني عشق ورزيدن به دانايي، تفكر و فرزانگي بوده است. تعريف فلسفه فلسفه تفكر است. تفكر درباره كلي ترين و اساسي ترين موضوعاتي كه در جهان و در زندگي با آن ها روبه رو هستيم. فلسفه وقتي پديدار مي شود كه سوالهايي بنيادين درباره خود و جهان مي پرسيم. سوالاتي مانند:زيبائي چيست؟ قبل از تولد كجا بوده ايم؟ حقيقت زمان چيست؟
آيا عالم هدفي دارد؟ اگر زندگي معنايي دارد، چگونه آن را بفهميم؟
آيا ممكن است كه چيزي باشد و علتي نداشته باشد؟ ما جهان را واقعيت مي دانيم، اما واقعيت به چه معناست؟سرنوشت انسان به دست خود اوست و يا از بيرون تعيين مي شود؟
چنانچه در اين سئوالات مي بينيم، پرسش ها و مسائل فلسفي از سنخ امور خاصي هستند و در هيچ علمي به اين چنين موضوعات، پرداخته نمي شود.مثلا هيچ علمي نمي تواند به اين سئوال كه واقعيت يا حقيقت چيست؟ و يا اين كه عدالت چيست؟ پاسخ گويد. اين امر به دليل ويژگي خاص اين مسائل است.
يك ويژگي عمده موضوعات فلسفي، ابدي و هميشگي بودنشان است.
هميشه وجود داشته و هميشه وجود خواهند داشت و در هر دوره اي، بر حسب شرايط آن عصر و پيشرفت علوم مختلف، پاسخ هاي جديدي به اين مسائل ارائه مي گردد.
فلسفه مطالعه واقعيت است، اما نه آن جنبه اي از واقعيت كه علوم گوناگون بدان پرداخته اند.
پوکی استخوان یا استئوپروز، عبارت از حالتیست که در اثر تخریب بافت استخوانی، تودهای استخوان کاهش یافته سرانجام به شکستگی استخوان منجر میشود (تعداد و اندازهی تیغههای استخوانی بافت استخوانی کاهش مییابد). تودهی استخوانی هر فرد معمولاً در ۳۰ تا ۳۵ سالگی به بیشترین حد خود میرسد. پس از این سن، کم شدن توده استخوان به صورت یک روند طبیعی آغاز میشود. در واقع با افزایش سن، مقدار استخوانی که تخریب میشود، بیشتر از مقداری است که ساخته میشود. اگر بتوانیم ساختمان داخلی بافت استخوانی را با میکروسکوپ ببینیم، در حالت طبیعی، شبیه کندوی عسل است که با تخریب بافت استخوانی در این کندو اندازهی فضاهای خالی بزرگتر میشود و به عبارتی پوکتر میشود.
هربرت اسپنسر (1820-1903) از معاصران کنت و اهل انگلستان بود؛ برای او نیز همانند کُنت، شناخت تحولات عظیم عصر خویش اهمیت داشت. اسپنسر معتقد بود، عدم تعادل نظم اجتماعی موجود، جزئی از فراگرد وسیعتر تطور جهان است و عناصر هر جامعه برای بقاء خویش به طور دائم خود را با شرایط متغیّر، وفق می دهند. اصطلاح «تطور» را اولین بار اسپنسر در ادبیات اجتماعی به کار برد. منظور وی این بود که جوامع نیز همانند انواع حیوانات از اشکال ساده به اشکال پیچیده تر تطور می یابند. او جامعه را همانند موجود زنده ای می دید که ساختارهای مختلف آن دارای وابستگی متقابلند و هر یک وظایف و کارکردهایی دارند که برای بقای کل ارگانیسم (جامعه) آنها را انجام می دهند. به نظر وی خصوصیات هر جامعه محصول قوانین طبیعی تطوری است و هر نوع دخالت متفکران، اصلاح طلبان اجتماعی و بخصوص حکومت در چگونگی حرکت جامعه، در فراگرد طبیعی تطور و زیان آور است. آراء اسپنسر، بخشی از آیینی شد که به «داروینیسم اجتماعی» معروف گردید و قابل توجه اینکه اصطلاح «بقاء اصلح» که به اشتباه به داروین نسبت داده شده، اولین بار به وسیله اسپنسر وضع شده است.
آیا میدانستید همان طور که بعضی از ماها راستدست هستیم و بعضیها هم چپدست، یکی از چشمهای ما هم چشم غالب است و چپچشمی و راستچشمی هم وجود دارد؟
تقریبا در دو سوم افراد چشم راست غالب است و در یک سوم افراد چشم چپ.
به علاوه هیچ ربطی بین راستدست بودن و راستچشم بودن وجود ندارد و بنابراین یک فرد راستدست میتواند، چشم چپش غالب باشد.
حالا سؤال این است که چگونه میتوان فهمید که کدام چشم ما، چشم غالب است؟
خیلی ساده! مطابق عکس زیر، دستهایتان را دراز کنید و با کف دستها یک مثلث کوچک بسازید، حالا از این مثلث به چیزی که مثلا میتواند دستگیره در باشد، نگاه کنید. دستگیره را در مرکز مثلث قرار بدهید.
حالا به نوبت چشم راست و چشم چپتان را ببندید، چشمی که در هنگام باز بودنش، دستگیره همچنان در مرکز مثلث باقی میماند، چشم غالب شماست.
این مطلب یه مناسبت صدو بیست وششمین سالروز میلاد فیزیکدان بزرگ اتریشی "اروین شرودینگر" بر روی سایت قرار گرفته است.این مطلب به معرفی کوتاهی از ایشان بسنده می کند.
این مطلب به روح بزرگ ایشان تقدیم می شود.
تعداد صفحات : 52